نظریه میدان بوردیو
نوشته شده توسط : مروارید شیطون

در حال حاضر مساله رابطه میان نظریه های خرد بینانه و کلان نگرانه و یا سطوح خرد و کلان واقعیت اجتماعی ،قضیه اساسی نظریه های جامعه شناسی است.به گونه ای که آیزنشتاد و هل معتقدند"رویارویی میان نظریه خرد و نظریه کلان دیگر به گذشته تعلق دارد". به موازات رشد علاقه به قضیه پیوند خرد و کلان، توجه به رابطه میان ساختار و عاملیت نیز افزایش یافته است به گونه ای که در کارهای شماری از نظریه پردازان همچون گیدنز، هابرماس،آرچر و پیر بوردیو به گونه های مختلف مشهود است.در حالیکه گیدنز در نظریه ساختار بندی خویش بر رابطه دو سویه عاملیت و ساختار تاکید دارد،پیر بوردیو نیز بر رابطه ساختمان ذهنی(هابیتاس)و زمینه(میدان)می پردازد.محرک نظریه وی علاقه اش به از میان برداشتن ضدیت کاذب میان عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است.او در راستای این مقصود ،کانون توجه خود را بر عملکرد (practices)می گذارد که پیامد رابطه دیالکتیک میان ساختار و عاملیت است.عملکردها به نحو عینی تعین نمی شوند و نیز محصول اراده آزاد نیستند.

ساختار اجتماعی نقطه ی عزیمت تحلیل اجتماعی بوردیو است.او معتقد است افراد در فضای اجتماعی چندبعدی جای گرفته اند که این فضا بر مبنای موقعیت طبقه اجتماعی شان تعریف شده است.البته تعریفی که بوردیو از طبقه ارائه می دهد کاملا متفاوت از تعریف کارل مارکس است؛وی بر این باور است که طبقه اجتماعی هر فرد با توجه به میزان دسترسی فرد به منابع گوناگون،پیوندهای اجتماعی و فرصت های اجتماعی مرتبط با شغل،سن،جنسیت و وضعیت تحصیلات مشخص می شود ،در حالیکه مارکس طبقه را در حد عوامل اقتصادی و دسترسی به سرمایه فرو می کاهد.

در نظر بوردیو افراد متناسب با فضای اجتماعی و موقعیت طبقه اشان دارای عادت واره یاhabitus هستند که هم محصول شرایط ساختار اجتماعی فرد است و هم به اعمال اجتماعی فرد ساختار می بخشد.البته کنش گران بوردیو ابزارهایی بی روح یا آلت دست هبیتاس نیستند بلکه افراد عادت واره ها را به شکل نوآورانه به کار می گیرند.لذا افراد نه عاملانی کاملا آزادند و نه محصول منفعل ساختار اجتماعی (در حالیکه از نظر گیدنز افراد کنشگرانی آزادند که بر اساس آگاهی ای که از خود و جهان اطرافشان دارند دست به کنش می زنند یا بالعکس و عاملیت نیز حاکی از توانایی و قدرت است و به توانایی عاملان برای انجام دادن کارها باز می گردد ).بنابراین هبیتاس هم محصول ساختار اجتماعی است و هم مولد ساختار اعمال اجتماعی که ساختارهای اجتماعی را بازتولید می کنند.یعنی عادت واره اصولی را ارائه می دهد که مردم به وسیله آنها انتخاب می کنند و استراتژی هایی را بر می گزینند که در جهان اجتماعی به کار خواهند گرفت و همین نقطه تمایز موضع بوردیو و موضع ساختار گرایانه است که اگرچه هبیتاس ساختار درونی شده است که اندیشه و انتخاب کنش را محدود می کند اما آنها را تعیین نمی کند.هبیتاس ساختاری باثبات و نامتغیر نیست بلکه توسط افرادی که در موقعیت های مختلف در حال تغییر هستند،جرح و تعدیل می شود.

به نظر می رسد بین بوردیو و گیدنز نکات افتراقی وجود دارد. چیزی که برای گیدنز اهمیتی منحصر به فرد دارد،این نکته است که برای انجام دادن هر عمل اجتماعی عاملان باید ضرورتا از مجموعه قواعدی استفاده کنند.این قواعد در حین کمک به سازماندهی اعمال اجتماعی به آنها ساخت و شکل نیز می دهند.اما این به این معنی نیست که این قواعد همچون هبیتاس حاضر و آماده هستند و کنش گران ناچار به پیروی از آن هستند، بلکه اعمال اجتماعی مستلزم برخورد فعال کنشگران چیره دست است(دانش مبتنی بر قواعد). ساختها اشاره به نظمی مجازی و انضمامی دارند که در فعالیت آگاهانه ی انسانی وجود دارند و در بستر زمان و مکان باز تولید می شوند.

بوردیو جامعه را شامل حوزه ها یا میدان های(field)اجتماعی می داند.این عمل یادآور تلقی وبر از جامعه به منزله قلمروهای اجتماعی(دین،حقوق،اقتصاد و سیاست )است که هریک منطق نسبتا مستقل خاص خود را دارند.میدان ها از افرادی تشکیل شده اند که دارای منابع گوناگونی (انواع مختلف سرمایه )هستند وبرای کسب پرستیژ،ثروت و قدرت تلاش می کنند.بوردیو 4 نوع سرمایه اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و نمادین را مشخص می کند و متذکر می شود که هر میدانی به نوع خاصی از سرمایه یا منابع اهمیت می دهد مثلا در دانشگاه سرمایه فرهنگی دارای اهمیت است و در بازار سرمایه اقتصادی.در نظر بوردیو سرمایه به منابع یا قابلیت های در اختیار فرد یا موقعیتی اجتماعی اشاره دارد که از نفوذ اجتماعی یا رواج برخوردار است.

در نهایت اینکه بوردیو معتقد است در حال حاضر فرهنگ نقش محوری برای پویش های نابرابر اجتماعی دارد.او بر خلاف مارکس که برای سلطه جنبه اقتصادی قائل بود از سلطه بوسیله ایدئولوژی سخن می گوید.در باب سلطه ی طبقاتی او معتقد است که طبقات حاکم ارزشهای خود را به نحوی از طریق ساز و کارهای نهادی (مثلا مدرسه) تحمیل میکنند که عاملان فرودست نا آگاهانه این ارزشها را ناشی از قابلیت فردی میدانند تا تحمیل طبقاتی. او سلطه ی طبقاتی از طریق تحمیل فرهنگی را نوعی خشونت نمادین میخواند. وی نیز همانند وبر بر پیوند میان سلطه و مشروعیت تکیه دارد البته او روابط مشروع سلطه را ناشی از تفاوت مواضع افراد در سلسله مراتب اجتماعی و به رسمیت شناختن این تمایز می داند.وی در همین چارچوب به تحلیل چالش های بین نسلی نیز می پردازد.

منابع:

*- جرج ریتزر ،نظریه های جامعه شناسی معاصر،ترجمه محسن ثلاثی،تهران،نشر علم

* جرج ریتزر ،مبانی نظریه جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن،ترجمه شهناز،مسمی پور،تهران،نشر ثالث

*راب استونز،متفکران بزرگ جامعه شناسی،ترجمه مهرداد میر دامادی،تهران،نشر مرکز

*استیون سیدمن،کشاکش آراء در جامعه شناسی،ترجمه هادی جلیلی،تهران،نشرنی

*ریچارد جنکینز،پیر بوردیو، ترجمه حسن چاووشیان،لیلا جو افشانی،تهران،نشر نی

*پیر بوردیو،تمایز،ترجمه حسن چاووشیان،تهران ،نشر ثالث

*آزاد ارمکی ،محمد رضایی،سوژه و قدرت:تحلیل چگونگی شکل گیری ذهنیت در مطالعات فرهنگی،نامه علوم اجتماعی(27)،صص156-125

*محمد توکل،مریم قاضی نژاد،شکاف نسلی در رویکردهای کلان جامعه شناختی :بررسی و نقد رهیافت های نسل تاریخی و تضاد با تاکید بر نظرات مانهایم و بوردیو، نامه علوم اجتماعی(27)صص124-95





:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 22 تير 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








x
با سلام آدرس چت روم عوض شده است برای ورود اینجا کلیک کنید

اول چت

با تشکر مدیریت اول چت