مینویسم تا دلت رنگین شود مینویسم تا دلم غمگین شود...

مینویسم تا کجا باید نوشت تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت..

مینویسم یاد آرزو های محال مینویسم با تمام این خیال...

مینویسم باد و باران را چه سود؟تو نباشی با که گویم این سرود...

مینویسم از نگاه صادقم مینویسم تا قیامت عاشقم...

مینویسم....

سلام دوستایه گلم...البته دیگه دوستی نمونده...دارم واسه در و دیواره وبلاگم مینویسم...

 بیشتریا رفتن ..و دیگه میلی واسه نوشتن ندارم..

دلیل دیر مطلب گذاشتنم همین بود.من دوستامو میخوام..خعععلی نامردین...

من رفتم...

خدافظ..

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟؟

سلام دوست جونیایه گلم..خوبین ؟؟چخبرا؟؟

یک ماهی میشه ننوشتم..و به دوستایه گلمم سرنزدم شرمنده..ممنونم واسه تبریکای نازتون واسه قبولیم در رشته حقوق..ایشالله جبران کنیم..

میخوام بیشتربیام..بیشتر مطلب بذارم..و بیشتر به دوستام سربزنم...

خدافظی دوستاییه گلم..

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم
دلم میخواهد …
راستی خدا!
می شود باز هم کودک شد؟؟؟؟

سلام دوستايه گلم..خوبين؟؟؟

اول سال تحصيلي جديد رو به همه ي دوستايه مدرسه ايم و دانشجو تبريك ميگم...

دوم ازاينكه دير مطلب گذاشتم شرمندم...

اها راستي من پاييز و دوست ندارم ولي به دوستايه گلي كه عاشقه پاييزن تبريك ميگم..

اينم بگم فعلا بيخيال گواهينامه شدم ايشالله هروقت دوستام رفتن منم باهاشون ميرم..

رشتمم گفتم به دوستان گلم..حقوق قبول شدم..دوست گلمم ماري جون  حقوق قبول شده..

اينم بگمو خدافظي كنم كم كم..خعععلي ازدوستايه گلم كمرنگ شدن...

اخه چرا بوي مهر مياد بعضيا جو زده ميشن

و وبلاگشونو يا نابود ميكنن يا ديگه سرنميزنن؟؟؟

نكنين اينكارو دوست جونيام...منتظره نظرايه نازتون هستم....

خدانگهدار دوستام..

بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش

یه بوس کوچولوش میکنه میره…

حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو

از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم

پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد

بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!

دوتائی با هم میخندیدن میگفتن :

پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود!!